بغض صد عشق، گره خورده به پیشانیِ من
عطشِ چشمِ تو را داشت، پریشانیِ من

حلقه در حلقه شکوفا شده ای در چشمم
به تو هر گز نرسد دستِ زَمستانیِ من

نازِ انگشت بِباران و ، سه تاری بنواز
با ترَک های به هم بسته ی پیشانیِ من

بس که بر قبله ی چشمت به نماز افتادم
تَرَک افتاده به مینای مسلمانیِ من

پلک بر هم بگذاری تو اگر.، می میرم
نفسی بیش نمانده ست به ویرانیِ من

شبی از پنجره ی خانه تماشایم کن
تا ببینی غمِ جان کندنِ پنهانیِ من.

سید محمدعلی رضازاده


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

کلينيک زيبايي در تهران ترجمه و تولید محتوا سامانه خدمات ویزا ***موسیقی و آموزش درقزوین*** برای اهل اندیشه داستان های من کویر تکنولوژی هارمونی باران glassconnector